تجربه ها و خاطرات من

جمعه 28 تير 1392
ن : کامی

اتفاق جالب

به نام خدا

امروز باید برای کارای مدارک می رفتم به آموزشگاه رانندگی ساعت 7 صبح که رسیدم گفتن امروز امتحان آزمون آیین نامه ی اصلیه منم که نمیدونستم امتحان هست اصلا نخونده بودم .
همینطوری مظلومانه نشستم یه جایی اینور اونورو نگاه میکردم که یه بنده خدایی کتاب به دست اومد نشست پیشم داشت میخوند منم با چشمم از رو اون می خوندم که متوجهم شد و گفت بفرمایین بخونین منم از خدا خواسته کتابو گرفتم ازش خوندم حدود یه ساعت خوندم البته یه بار دوهفته پیش اون کتابو خونده بودم ولی کلا فراموش کرده بودم . تا اینکه امتحان رو ازمون گرفتن و اول نتیجه ی اون آقایی که کتابشو در اختیارم گذاشته بود رو خوندن که قبول نشد ولی نتیجه ی منو که خوندن دلم یه جوری شد اخه من قبول شدم . احساس میکنم خودخواهی کردم و از خوبی این بنده خدا سواستفاده کردم شابد در مدت یه ساعتی که من میخوندم تو دل خودش از من ناراحت بود. امیدوارم منو ببخشه.

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: داستان جالب,


جمعه 28 تير 1392
ن : کامی

ابتدای گواهی نامه گرفتن

به نام خدا

گواهی نامه گرفتن اولش اسون به نظر میرسه ولی میری جلو . بازم اسون به نظر میرسه ولی بیشتر که رفتی جلو این پارک دوبل کردن آدمو حسابی اذیت میکنه . یه بار نزدیک جدول میشه یه بار دور میشه یه بارم که فاصلش مناسبه کج میشه. امروز بعد از 3 بار ازمون عملی دادن توسط مربی های اموزشگاه بالاخره قبول شدم.

امروز قبل از ازمون باید 2 ساعت کنار مربی تمرین رانندگی میکردم . از صبح ساعت 6 که بیدار شدم خون دماغ شدم ولی خدا رو شکر شدتش کم شد. ولی گاهی قطره ای میومد. موقع راننندگی چشمتون روز بد نبینه، یه وضع فجیعی بود باید حواسم به رانندگی بود گاهی هم که قطره ای خون میومد پاکش میکردم ازونور هم باید مراقب می بودم که حرکت  ناگهانی نکنم که شدت خون بیشتر شه ولی مگه تو دور دو فرمان زدن ، خودشم با این فرمونای پرایدا مگه میشه تکون شدید نخورد ولی خدا رو شکر امروز قبول شدم . موند برم پیش افسر امتحان بدم ببینیم اونجا چی میشه.

البته باید بگم تا قبل از این ، دست به فرمون ماشین نزدم و دارم از صفر توی اموزشگاه یاد میگیرم اما فکر کنم از خانومایی که همزمان بامن اومدن اموزش، خیلی بهتر رانندگی میکنم اگه ببینین چجور رانندگی می کنن؟!!

خدانگهدار

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: خاطره ی گواهی نامه گرفتن, خاطره,


یک شنبه 16 تير 1392
ن : کامی

به خود قول بدهید که.........

به نام خدا

به خود قول بدهید که...

آن قدر قوی باشید که هیچ چیزنتواند آرامش ذهن شما را بر هم بزند.

با هرکس روبرو شدید ، شاد ، قوی و سرحال با وی صحبت کنید.

فقط به بهترین ها توجه کنید ، فقط بهترین کارها را انجام دهید و فقط در انتظار بهترین رویدادها باشید.

اشتباهات گذشته را فراموش کنید و برای رسیدن به نتایج بهتر در آینده ، تلاش کنید.

آن قدر وقت برای بهبود و ارتقای خویش زمان صرف کنید که دیگر وقتی برای سرزنش دیگران پیدا نکنید.

 

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: موفقیت, استفاده از عمر , انگیزه, تلاش,


شنبه 15 تير 1392
ن : کامی

داستانی فوق العاده برای ایجاد و حفظ انگیزه

به نام خدا

آهنگری بود که پس از گذراندن دوران جوانی پرشروشور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها باعلاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد اما با تمام پرهیزگاری که داشت ، از زندگی اش چیزی درست به نظر نمی آمد! حتی مشکلاتش مدام بیشترمیشد.

روزی ، یکی از دوستانش به دیدنش آمده بود، دوستش پس از اطلاع از وضعیت دشوار وی ،

 به او گفت:

واقعا عجیب است ! درست بعد از اینکه توتصمیم گرفته ای مرد خدا ترسی شوی ، زندگیت بدتر شده ! نمی خواهم ایمانت را ضعیف کنم ، اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی ، هیچ چیز برایت راحت تر وبهتر نشده است. چرا ؟

آهنگر بلا فاصله پاسخ نداد. او هم بارها به این موضوع فکر کرده بود ونمی فهمید که چه بر سر زندگی اش آمده است! اما نمی خواست سوال دوستش را بی پاسخ بگذارد. کمی فکر کرد وناگهان پاسخ خاص وکاملی را که می خواست ، یافت . این پاسخ آهنگر بود :

(( در این کارگاه آهنگری ، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم. می دانی چه طوراین کار را میکنم؟ اول ، فولاد را به اندازه ی جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود؛ بعد بابی رحمی ، سنگین ترین پتک را برمی دارم وپشت سرهم به آن ضربه می زنم تا اینکه فولاد ، شکلی را که میخواهم بگیرد. بعد ، آن را در ظرف آب سرد فرو می کنم. به طوری که تمام این کارگاه را بخار فرا میگیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما ، ناله میکند ورنج میبرد. یک بار کافی نیست ، باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست یابم . ))

آهنگر لحظه ای  سکوت کرد ..... و سپس ادامه داد :

(( گاهی فولاد نمی تواند تاب این همه رنج و فشار را بیاورد. حرارت ، ضربات پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش می شود آنگاه می فهمم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی در نخواهد آمد، لذا آنرا کنار می گذارم .))

آهنگر کمی مکث کرد ودوباره ادامه داد:

((می دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که درزندگی من وارد کرده ، پذیرفته ام وگاهی  به شدت احساس سرما می کنم. انگا ر فولادی باشم که از آب دیده شدن رنج می برم اما  تنها چیزی که می خواهم این است :

خدای من ، ای جان جانان ، از کارت دست نکش تا شکلی  را که تو می خواهی به خود بگیرم .....با هر روشی که می پسندی ادامه بده .. هر مدت که لازم است ادامه بده. .. اما هرگز مرا به میان فولاد های پرتاب نکن!))

شب آنگاه زیبا ست که نور را باور داشته باشیم.

                                                                                                 دوروستان

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: داستان,


چهار شنبه 12 تير 1392
ن : کامی

خودمونو دوست داشته باشیم

به نام خدا

ما عزیزترین دارایی مون چیه؟ برای جواب دادن به این سوال کمی فکر کنید به این نتیجه میرسید که ما خودمون مهمترین و عزیزترین چیزی هستیم که داریم. قبل از هر برنامه ریزی و قبل از انجام هر کاری باید به خودمون ارزش بدیم و به اصطلاح به خودمون برسیم و حسابی به خودمون ارزش بدیم و دوسش داشته باشیم.

توی این موضوع یک مثالی از داستانهای مولوی میشه زد: یک نفری زیر سایه ی درخت خوابیده بود که یه رهگذر بیدارش میکنه و بیچاره رو بدون هیچ توضیحی وادار به دویدنشو کرد . رهگذر اینو مجبور به ژیاده روی طولانی توی تژه و اینور اونور کرد توی این مدت هم این بیچاره همش به رهگذره فحش میداد و میگفت منو چرا از خواب نازم کردی فلان فلان شده تا که آخر سر ، رهگذره این بدبخت رو مجبور به خوردن میوه های پلاسیده ای که از درخت افتاده بود کرد که تا اینا رو خورد یه مار از دهن این میاد بیرون و رهگذره بهش توضیح میده که وقتی خواب بودی یه مار رفت تو دهنت و شکمت . مرد وقتی ماجرا رو فهمید از رهگذر تشکر کرد . معنی دوست داشتن اینه . مرد تمام مدت فکر میکرد این سختی ها از روی کینه و عداوته ولی وقتی به مقصد رسیدن از این همه سختی تشکر کرد.

پس ما هم باید به معنای واقعی خودمونو دوست داشته باشیم . اینکه هرموقع هرچی که دلمون خواست رو مهیا کنیم بعد بگیم من خودمو دوست دارم اشتباهه درواقع با خودت دشمنی میکنی .

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: موفقیت, موفقیّت, تلاش, جملات انگیزه بخش, ,


سه شنبه 11 تير 1392
ن : کامی

متفاوت بودن

به نام خدا

 

متفاوت بودن از دیگران شاید بهترین نیرو محرکه ی اولیه می تونه باشه . 

خب هممون دوست داریم از دیگران بهتر باشیم و متفاوت باشیم . هرگاه احساس کنیم که مثل همه ی دیگران هستیم آن روز ف روز مرگ خواهد بود .

میشه بیایم ببینیم همه چجورین ما جور دیگر(بهتر ) باشیم . این طوری خود به خود بهتر میشیم.


الان همه:
1- اگه دست خودشون باشه و اداره نداشته باشن دیر از خواب بیدار میشن
2-تلوزیون زیاد نگاه میکنن و کتاب کم میخونن
3-ورزش نمیکنن.
3- به هرزگی چشم عادت دارن به هرچیزی که جلوشون بذارن نگاه میکنن(بدون مواظبت)
4-به هرچیزی گوش میدن
5-اصلا قدر وقتشونو نمیدونن

در واقع با شناسایی این گونه عادت های بیشتر مردم ، میتونیم متفاوت و بهتر از دیگران باشیم. و موفق تر خواهیم بود.

چون این راه هایی که در بالا ذکر شدند توسط میلیون ها نفر آزمایش شده اند و به نتیجه نرسیده اند.

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: موفقبت, بهتر شدن, روز به روز بهتر شدن,


یک شنبه 9 تير 1392
ن : کامی

تاخیر دو ماهه

به نام خدا

قرار بود در این وبلاگ به کمک هم از جا پاشیم و برای انجام کارهای بزرگ انگیزه سازی کنیم و نقش آب راکد رو دیگه بازی نکنیم و برای متصل شدن به دریای صاف زلال جاری بشیم .

اما باید اعتراف کنم که اتفاقی افتاد که بسیار مرا تحت تاثیر قرار دادو درست توی مهار کردنش موفق نبودم و احساس شکست خورده ها را پیدا کردم راین احساس تلخ باعث شد که دو ماه هیچ کاری نکنم توی حباب خودم بمونم تنبل و بیکار تر از هر روز و بی برنامه تر از دیروز ، شبم صبح شه و صبحم شب. خدا رو شاکرم که دستم رو گرفت و این حس تلاش کرن دوباره در من زنده شد از فردا دوباره تلاش خواهم کرد و متن های انگیزه بخشی رو که خودم ازشون جون میگیرم روتو این وبلاگ میذارم . به امید اینکه دلمون همیشه پر از خدا باشه

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: شروع دوباره, شروع,



تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جرف دل جوون 20 ساله و آدرس kami45.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.