تجربه ها و خاطرات من

دو شنبه 6 آذر 1391
ن : کامی

چند کلمه با امام حسین

یادداشت های دل من در ظهر عاشورا:

من این یادداشت ها رو در ظهر عاشورا ساعت 12 نوشتم و در او حال و هوای حسینی بودم و شما هم با عشق حسینی بخونید:

یا حسین تو را می شناسم

تو را می شناسم نه این که واقعا بشناسم

من تو را می شناسم چون بزرگی ات را می بینم

من تورا می شناسم چون کوجکی خود و پدرانم را میبینم

تو مرا نمی شناسی چون کوچک تر از آنم که به چشمت آیم

یا حسین،در بیابان کربلا از جان جگر گوشه هایت گذشتی در راه خدا

یا حسین در بیابان کربلا  نترسیدی

یا حسین ، لحظه ای سست نشدی

تو بزرگی چون عقیده ات بزرگ است

تو خوبی چون خوبی ات زیاد است

تو زیبایی چون خدا را داری و داشتی

تو بزرگ ترینی چون با خدا بودی

حسین بی خدا، حسین نیست

عزاداری برای آن حسین ارزش ندارد

حسین حسین است چون خدا را داشت

ما حسینی میشویم اگر با خدا باشیم

چه کسی گفته عمری، روزگاری

چشم ببند بر خدا و باید و نباید های حقیقی خدا

و در عزای حسین با خوراندن پلو به مردم

با زدن خود با خرج کردن همان پول های بی خدا

می روی بهشت؟

کاری از دست حسین بی خدا بر نمی آید

اگر می خواهی حسین کاری برایت بکند اول خدایش را ببین

اگر می خواهی حسین را بشناسی اول خدایش را بشناس

اول کردار حسین را بشناس

اشک نا مسلمان ها به چه درد حسین می خورد؟

حسین مسلمان می خواهد

حسین ذلت نپذیرفت و شهید شد تا به خدا برسد

در این حال ما حسین می خواهیم که از خدا فرار کنیم؟!

ما حسین می خواهیم که در نظر خود میانبری بزنیم و خدا را جا بگذاریم!؟

حسین بی خدا ، چه کاری از او بر می آید؟

آی انسان ها دلم از دست خودمان خون است

چرا باید از عزای حسین فقط آهنگ و آواز بیادمان بماند

حسین مکتب عاقلان است

حسین دروازه ای به سوی خداست

حسین برای خدا کشته شد و ما انتظار داریم که شفاعت ما ، بی خدایان را بکند؟

حسین ،چند کلمه بشنو از من

بشنو از من که در نبرد خودم با یزیدها شکست خوردم و می خورم

حسین چه کار کردی که حسین شدی به من هم بگو

من نمی خواهم و نمی توانم حسین شوم ولی که حرّ می توانم شوم

حسین تو حرّ را که راه به رویت بست ، پذیرفتی

مرا که از حرّ رو سیاه ترم را هم می پذیری؟

خوشا به حال حرّ خوشا به حال یارانت

حسین تنهایی مرا ، درمان تویی

حسین دوای درد بی کسی من تویی

حسین راهت را که به سمت خداست به من هم بنما

حسین ای کوه ایمان، ای دریای غیرت

حسین ای بزرگوار

مرا هم ببین

من راهم را گم کرده ام

من در کربلای خودم نمی دانم دوست کیست دشمن کیست مرا نور چشم بده

حسین ، مرا  از بند شهوت رها ده که درمانده ام

حسین، سالها گفتار بی کردار داشتم

از خدایت بخواه روزگاری کردار بی گفتار نصیبم کند

وقتی کودک بودم با خود فکرها می کردم

که اگر در کربلا بودم حسین تنها نمی ماند

اگر در کربلا بودم بچه های حسین بی آب نمی ماندند

ولی الان شکر می کنم که آنجا نیستم

چون می ترسم رو به روی تو می ایستادم

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله



تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جرف دل جوون 20 ساله و آدرس kami45.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.