به نام خدا
اصولا روابط بین انسان ها گاهی خیلی ساده و گاهی خیلی پیچیده هست . چون انسان موجودی ناشناخته هست و هر کاری از او ممکن است که سر بزند.
امروز صبح در سرویس دانشگاه بودم که یکی از هم کلاسی های دختر اومد و پشت سر بنده نشست . در هنگام پایان راه چند بار با خود گفتم که آیا پول این دختر را حساب کنم یا نه؟ به این نتیجه رسیدم که نه نمی خواد کرایه ی دختر نامحرمو حساب کنم اصلا چه معنی داره .اصلا به من چه؟
تقریبا 5 دقیقه به پایان راه مونده بود که زودتر از همه پول رو دادم به راننده تا زود پیاده شم چون پولم خرد نبود موند تا اخر از همه ، بقیشو پس بده . خلاصه بیشتر مسافرا پیاده شدنو این راننده پول خرد نداشت و داشت غر میزد که اون خانومم کم کم میومد حساب کنه که با خودم گفتم به جهنم بذا حساب کنم تا بلکه راننده هم سکوت اختیار کند که به راننده گفتم "اقا دو نفرو حساب کنین که غرهای راننده تموم شد. "بعد ازینکه پیاده شدیم بعد از تشکر کردن اون دختر من تند راه افتادم رفتم سر کلاس. یک رفتار کوچک انعکاس های جالبی به همراه دارد. به خاطر همین حساب کردن کرایه ، اون خانوم تا آخر اون روز 10، 11 بار میومد و میگفت آقای محمدی فلان چیز چی میشه؟ آقای محمدی بهمان کلاس چی شد؟ آقی محمدی جواب این چی میشه؟ ( ما هم که گاهی گیر پاژ میکردیم)
اما این نکته را هم اضافه کنم که کرایه ی هر دختری را هم نباید حساب کنیم برای مثال چندی پیش خانومی از اهالی کلاس آمدندی و در کنار من در سرویس دانشگاه نشستندی که صمیمی تر از دوست های خویش با من حرف می گفتندی که من هم تا در حد توان سر به زیر می گرفتندی تا دل و دین خود را از آتش دور نگاه بدارم که موقع پیاده شدن هیچ به روی خودم از برای حساب کردن کرایه ی ایشان نیاوردندی . حتی ایشان تعارف حساب کردن کرایه مرا زدندی.
خب این هم حرف دلی جالب و خنده دار از زندگی من بود. ببخسشید که این موضوع را داشت ولی فکر میکنم در سن من این گونه اتفاقات رایج است و خوشایند اما باید همیشه دانست که شیطان در همه حال در کمین است .
خداوندا ما را لحظه ای به حال خود وامگذار و به ما رحم کن.
:: برچسبها: هم کلاسی, خاطره, ,