تجربه ها و خاطرات من

پنج شنبه 29 فروردين 1392
ن : کامی

انعکاس جالب

  به نام خدا

 

اصولا روابط بین انسان ها گاهی خیلی ساده و گاهی خیلی پیچیده هست . چون انسان موجودی ناشناخته هست و هر کاری از او ممکن است که سر بزند.

امروز صبح در سرویس دانشگاه بودم که یکی از هم کلاسی  های دختر اومد و پشت سر بنده نشست . در هنگام پایان راه چند بار با خود گفتم که آیا پول این دختر را حساب کنم یا نه؟ به این نتیجه رسیدم که نه نمی خواد کرایه ی دختر نامحرمو حساب کنم اصلا چه معنی داره .اصلا به من چه؟

تقریبا 5 دقیقه به پایان راه مونده بود که زودتر از همه پول رو دادم به راننده تا زود پیاده شم چون پولم خرد نبود موند تا اخر از همه ، بقیشو پس بده . خلاصه بیشتر مسافرا پیاده شدنو این راننده پول خرد نداشت و داشت غر میزد که اون خانومم کم کم میومد حساب کنه که با خودم گفتم به جهنم بذا حساب کنم تا بلکه راننده هم سکوت اختیار کند که به راننده گفتم "اقا دو نفرو حساب کنین که غرهای راننده تموم شد. "بعد ازینکه پیاده شدیم بعد از تشکر کردن اون دختر من تند راه افتادم رفتم سر کلاس.                   یک رفتار کوچک انعکاس های جالبی به همراه دارد. به خاطر همین حساب کردن کرایه ، اون خانوم تا آخر اون روز 10، 11 بار میومد و میگفت آقای محمدی فلان چیز چی میشه؟ آقای محمدی بهمان کلاس چی شد؟ آقی محمدی جواب این چی میشه؟  ( ما هم که گاهی گیر پاژ میکردیم)

اما این نکته را هم اضافه کنم که کرایه ی هر دختری را هم نباید حساب کنیم برای مثال چندی پیش خانومی از اهالی کلاس آمدندی و در کنار من در سرویس دانشگاه نشستندی که صمیمی تر از دوست های خویش با من حرف می گفتندی که من هم تا در حد توان سر به زیر می گرفتندی تا دل و دین خود را از آتش دور نگاه بدارم که موقع پیاده شدن هیچ به روی خودم از برای حساب کردن کرایه ی ایشان نیاوردندی . حتی ایشان تعارف حساب کردن کرایه مرا زدندی.

خب این هم حرف دلی جالب و خنده دار از زندگی من بود. ببخسشید که این موضوع را داشت ولی فکر میکنم در سن من این گونه اتفاقات رایج است و خوشایند اما باید همیشه دانست که شیطان در همه حال در کمین است .

خداوندا ما را لحظه ای به حال خود وامگذار و به ما رحم کن.

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: هم کلاسی, خاطره, ,


چهار شنبه 14 فروردين 1392
ن : کامی

13 به در

به نام خدا

اول از همه بهار رو دوباره بهتون تبریک میگم و امیدوارم دیروز یعنی سیزده به در بهتون خوش گذشته باشه.

مثل اکثر شماها من هم به اتفاق خانواده رفتم به دامان طبیعت. اول که رسیدم زود رفتم سراغ جمع کردن هیزم ، شاخه های درخت و این جور چیزا جمع میکردم و خوب شد که کم جمع کردم حالا چراشو بعدا میفهمین. این هیزم هارو کمی اونور تر از جایی که نشسته بودیم گذاشتم و رفتم نشستم . کمی اونور ما، یه خونواده ای بودن که یه زن به همراه چهارتا بچه بودن و وضعیت خوبی نداشتن . ما هرکاری میکردیم چهار چشمی میپاییدنمون و کلا احساس خوبی نداشتیم و تصمیم گرفتیم بریم اونطرف باغ بشینیم وسایلار برداشتیمو بعد از جابجایی همه ی اساس ، رفتم که هیزم ها رو بیارم که اصلا هیزمی پیدا نکردم . هیزمی که  من موقع جمع کردنش انگشتمم زخمی شده بود نبود همینجوری که نگاه میکردم دیدم هیزما ارو اون خانواده ای که گفتم یه خانوم و چند تا بچه بودن ، برداشتن خواستم برم بگیرم که جو گیر شدم مطالبی که درباره ی عشق ورزیدن به هم نوع و محبتو قانون جاذبه و در راه خدا خوب کن و این قضایا یادم اومد با خودم گقتم اینم عیدی من به اینا عیب نداره . راه افتادم برم پیش خانوادم. تو این فاصله خم و راست شدن هایی که واسه هیزما کشیدم یادم اومد ازونطرف انگشتمم یه دفه زوق زوق کرد انگار دردش بیشتر شد داداشم پرسید هیزما چی شد؟ گفتم اونا برداشتن .بابام گفت عیب نداره میرین بازم جم میکنین که خودم پاشدمو گفتم نه میرم ازشون میگیرم رفتم جلو که دیدم هیزما رو اتیش زدن به زنه گفتم خانوم اینا رو من جمع کردم واسشون زحمت کشدم زنه گفت خب بچه ها برداشتن من خودمو کنترل کردم و با لبخند گفتم عیب نداره عیب نداره برگشتم دیگه حرف هیزمو پیش بقیه نزدم.

هدفم از نوشتن این تجربه این بود که بگم خوندن حرف های خوب با عمل کردن به حرف های خوب فرق میکنه فقط دونستن حرفای خوب یه نفرر رو درست حسابی بار نمیاره باید توی اجتماع باشی و بر اثر تمرین عمل کردن به افکار خوب رو یاد بگیری

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله


جمعه 9 فروردين 1392
ن : کامی

شکر بهتر یا آنکه شکر سازد؟

 

 

به نام خدا

وقتی توی خیابون راه میرم و دخترای آراسته رو می بینم خب به هرحال منم پسرم و هرچه سعی میکنم چشام رو کنترل کنم خب یکمکی میبینم دیگه.یکی از دوستام می گفت این جور دید زدنا مثل هوا میمونه به پسر مجرد نرسه میمیره .  ولی هممون می دونیم که پسر مجرد نمیمیره که هیچ، عمر و زندگیش هم تلف نمیشه(چون بجز حواس پرتی و رفتن در عوالم خیال سودی نداره) . جالبه بگم همونی که این جمله ی مذکور رو می گفت خودش اعتراف می کرد که بعد از نیم ساعت دیدزدن تعادل روحیش بهم میریزه و باید منم بگم که راست میگه آدم رو اذیت میکنه.

 توی این مواقع چند بیتی رو با خودم زمزمه میکنم که بهم قوّت قلب و آرامش میده :

ای دوست شکر بهتر، یا آنکه شکر سازد

                    خوبی قمر بهتر یا آنکه قمر سازد

بگذار شکرها را ، بگذار قمرها را

                    او چیز دگر سازد ، او چیز دگر داند

 

 

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله


چهار شنبه 7 فروردين 1392
ن : کامی

هیچ دقت کردین؟

 

 به نام خداوند

تازگیا دقت کردین؟ دقت کردین داره کم کم هنجارهای جامعه تغییر می کنه خواه ناخواه ، این ما هستیم که داریم مسیر دگرگونی رفتاری  و هنجاری جامعه رو تعیین میکنیم . بیایید بشینیم خوب ریز بشیم ببینیم داریم بر چه معیاری جامعمون رو تغییر می دیم آیا با اختیار و خواست جوونای ما همین جامعه ای هست که کم کم داره شکل میگیره؟

من در همین وبلاگ نظرات نیچه رو درباره ی بازیگری رو آوردم (لطفا اونو مطالعه کنید) که نکات مهم و اساسی رو درباره فیلم و رسانه به انسان یادآوری میکنه . یکی از بزرگای دین خودمون میگه" هر کس به سخنان کس دیگری گوش می دهد درواقع بنده ی او شده است اگر گوینده سخنان شیطانی بر زبان آورد همانا بنده ی شیطان می شود و گوش به فرمان او "

بعضی اوقات آرزو می کنم ای کاش در زمان حافظ و سعدی بودم لااقل اوقات بیشتری برای خودم بودن داشتم . اما مزه ی بزرگ بودن به اینه که فرصته گناه کردن داشته باشی و بتونی جلوی گناه رو بگیری.

رسانه ها چقدر راحت دارن به صورت غیر مستقیم خواسته هاشون رو به ما تحمیل می کنند. (منظورم فقط ماهوارست ها فکر بد نکنینا) هیچ دقت کردین حرف زدن های روزمره ی ما چقدر تلوزیونی شده؟ هیچ دقت کردین وقتی با یه  دختری به طور عادی و روزمره ارتباط برقرار میکنیم همش دنبال ایجاد عشق های دروغی بالیوودی و مزخرف هستیم؟

هیچ دقت کردین؟ وقتی تو خیابون راه میریم وقتی یه دختر موباز از جلومون رد میشه به جای پایین گرفتن سرمون عین جغد بهش خیره میشیم؟ هیچ دقت کردین وقتی نماز میخونیم انتظار داریم دخترا و دیگرون بهمون توجه کنن و همه مارو نماز خون بشناسن ؟مگه ما داریم واسه مردم نماز میخونیم؟

هیچ دقت کردین معیارمون برای تصمیم گیری های روزمرمون از " این کار را خدا نمی پسندد" به " مردم ببینن چی فکر میکن" یا "دور از شخصیت من است" تغییر میکنه.

هیچ دقت کردین نقش خدا تو زندگیمون چقدر کم رنگ شده؟ 

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله


دو شنبه 5 فروردين 1392
ن : کامی

مقابله با احساس به درد نخور بودن

 

به نام خداوند 
نا حالا شده شب ساعت 3 بشه ولی خوابتون نبره؟ افکار و صداهای مختلف بیان تو ذهنتون و شما برای خلاصی از این حالات آزاردهنده چاره ای جز غلت خوردن رو نداشته باشین.
احساس کنین تابحال هیچ کار بزرگی انجام ندادین از همه بدتر اینکه تلاش نکرده همیشه شکست خوردین یه طرف ذهنت میگه از فردا آدم دیگه ای میشم اون طرف ذهنت یادت میندازه که هزار تا شب مثل امشب خودتو با فردا فردا کردنات گول زدی و خوابوندی.
تا حالا شده توی دانشگاه ، جمع دوستان یا اجتماع های دیگه اتفاقی یا رویدادی افتاده باشه که بغض بزرگی گلوتو بگیره و محکم قصد کنی که تغییر کنی، توی راه خونه هزار نقشه واسه بهتر شدن میکشی ولی همینکه میرسی خونه فراموشت میشه میری دوباره میشی همون ادمی که بودی ولی نه بدتر از قبل میشی چون دفعه ی بعد ضربات روحی مثل گذشته نمی تونن بیدارت کنن چون دیگه کم کم بهشون عادت میکنی.
تغییر کردن انسان کار سختیه ولی شدنیه . سخت تر از اون تغییر دادن این تصوره که از تو دیگه گذشته نمی تونی عوض شی هزار بار خواستی نشده. وای که این جمله سم واقعیه که میزنه آدمو فلج میکنه . یه نکته ای که هممون حتما به صورت تجربی بهش رسیدیم اینه که با فکر کردن به اینکه تغییر کنیم و فقط تو ذهنمون نقشه بکشیم به هیچ جا نمی رسیسم الان دو ماه بود که من میخواستم برنامه ی مدونی طراحی کنم که دروس دانشگاهی و کنکوریم رو بخونم ولی نمی شد باور کنید دلیلش کمبود وقت نبود فقط این بود که در هر لحظه که میخواستم برم دست به قلم شم می گفتم الان نه حوصلش نیست فردا حتما این کارو میکنم فرداش هم همینطور جالب اینه که با نوشتن ، همه ی ماجرا تموم نمیشه با نوشتن برنامه هات حالا تازه وارد زمین مسابقه شدی و توی نقطه ی شروع وایستادی و برای اینکه بتونی به راهت ادامه بدی باید حتما هرروز برنامه هات رو بخونی جملات انگیزه بخش رو مطالعه کنی  و مطمین باشی که هرچه بیشتر کار کنی بیشتر علاقه مند میشی (به قول مولوی یک دو روزی جهد کن باقی بخند )
"توی دانشگاه همه میگن درس به درد نمیخوره واسه چی میخونیم؟ که یه نمره بگیریم بریم پی کارمون. استادا ازونا بدتر . تازه آمار هم دست مارو سرد میکنه تعداد شرکت کنندگان کنکور ارشد چند برابر شده "این افکار من رو خیلی اذیت میکرد. یه روز با دوستم ( بچه زرنگه توی دانشگاه دولتی میخونه معدل 18) داشتیم میرفتیم که چند نفر از آشنایان قدیمی رو که دانشجو بودن رو دیدیم اینا بدتر از من بودن می گفتن درس چیه مردیم از بس درس خوندیم یارو دکتر(تو رشته ی مهندسی) میشه نصف عمرش بهترین زمان عمرش میره میاد تازه بتونه کار بدرد خور پیدا کنه یا نه ولش کنو ازین حرفا. اینا که اینجوری میگفتن من خیلی از درس خوندنو ادامه تحصیل دفاع میکردم ولی دوستم چیزی نمیگفت حتی گاهی موافق با رای اینا هم حرف میزد. ازونا که جدا شدیم به دوستم گفتم " راست میگن درس به درد نمیخوره راست میگن" دوستم تو جواب یه حرفایی گفت که کلی روم تاثیر گذاشت گفت : "من تا نهایت درس ، میخوام برم مطمین هستم موفق میشم وقتی هم میبینم که اینا از درس دلسردن و این جوری حرف میزنن بیشتر خوشحال میشم چون خودشون اتوماتیک از سر راهم میرن کنار و جا واسه من باز میشه حتی تشویقشون هم میکنم. دیدم راست میگه چه بهتر که دیگران این همه نا امیدن به جاش ما بیشتر تلاش می کنیم و یک میشیم همیشه برای تلاشگر ها و یک ها جا هست. کافیه فقط برای یک شدن تلاش کنی هر رتبه ای که بیاری قابل ستایشه.
خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: روانشناسی موفقیت, موفقیت, جوونی حرف دل, دلنوشته, تحصیلات تکمیلی,


دو شنبه 5 فروردين 1392
ن : کامی

عید92

 

به نام خدا
یه آدم خشک و بدبین درباره ی عید و بهار میگه:
ایام و روزهای خدا همه مثل هم هستن هیچ چیز توشون فرق نمیکنه روز و هفته و سال و عیدو و بقیه ی چیزها ساخته ی خود بشره یه روزو میگن جمعه یه روزو میگن عید ،خب دیگه میگن . عید شده اطراف ما تغییر کرد، خب کرد که کرد به ما چه به شما چه؟ چی به منو شما میرسه جز اینکه با بدبختی پول فراهم میکنیم میریم لباس میخریم تا پیش دیگران و پسرخاله و دختر خاله کم نیاریم وقتی هم میریم خوئنشون فقط نداری خودمون به رخمون کشیده میشه چون لباس اونا قشنگ تره .
آره عید شده ، دوباره باید این لبخندهای تصنعی رو تحمل کنیم ، باید ماچ و موچ های زوری و گاهی چندش آور رو انجام بدیم .
یه آدم سرحال و خوشجال و خیلی خوشبین میگه:
واسه شنیدن حرف های این آدم ، کافیه در ایام عید تلوزیون رو روشن کنید و به حرفاشون گوش کنید.
خودم میگم:
عیدتون مبارک ایشالله که سالی پر از سلامتی و پول و ازدواج و شادی داشته باشین. راستش من نمیدونم شما حرفای کدوم یکی ازون آدمایی که تو بالا گفتم رو قبول دارین ولی من که وقتی داشتم ادم بدبینه رو تجسم میکردم و حرفاشو مینوشتم احساس فوق العاده بدی داشتم قلبم هم درد میکنه الان. دوست ندارم جای همچین آدمی باشم. خدا هرسال لطف میکنه یک قیامت کوچیک جلو چشم ما درست میکنه یه طبیعت میمیره و دوباره زنده میشه و به قول خودش آیا کسی هست اندیشه کند؟
                            *************************************
بهاری را دوست دارم که قلب های انسان ها هم بهاری باشد
بهاری که در آن دیگر زن های تها برای آجیل شب عیدشان با خجالت محتاج دیگران نباشند
بهاری که در آن بچه ها بختدتد و شادی کنند و پدرشان با اخم ، شادی را بر لبانشان نمیراند
خدایا بهار تو زیباست ولی کاش، بهاری را هم در درونمان ایجاد میکردی .
انسانی که اطرافش بهاری است ولی درونش کویر تر از کویر و سرد تر از کوهستان ، طعم بهار را نمی چشد
اگر بگویند بهار زیباست می گوید یک سال پیرتر شدم
می گوییند دلمان شاد است می گوید بعد از هر شادی غم می آید
می گوییند آجیل خوشمزه است می گوید نخور کوفتت بشه خیلی کرونه.
 
خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: بهار, عید92,



تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جرف دل جوون 20 ساله و آدرس kami45.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.